للباقی
خدایا از نفْس م خسته ام و از مصلحت اندیشیهای به خاطر او به ستوه آمده ام. در بی کرانگی آسمان تو، همچون پرندهای شده ام که نام! (این هویت اعتباری میرا) بالهایم را شکسته است و به قفس زمین پایبندم کرده است.
خدایا در ودیعه زمان، سرگرم خودی به ارزش صفر شده ام که میخواهم با شبانه روز دویدن، آن را به توان برسانم و حکما اگر پایه صفر باشد، توان هرچه باشد این عدد محکوم است به نیستی.
خدایا عالم را به من بده و من را از من بگیر.
خدایا زیباییت را نشانم بده تا صورتم را فراموش کنم؛ دنیا را فراموش کنم؛ غصه و درد را، فردا را، ترس را فراموش کنم.
خدایا اسم اعظمت را بر من تجلی ببخش تا نام اعتباری میرایم را از یاد ببرم.
خدایا عاشقم کن آن چنان که تمنایی جز رضای معشوق خویش نداشته باشم و تو بخندی و بخندی و بخندی... .
للحق
نوع مطلب :
برچسبها :
لینکهای مرتبط :