loading...

رندان خاموش

Content extracted from http://rendanekhamosh.mihanblog.com/rss.aspx?1738515012

بازدید : 763
دوشنبه 13 مهر 1399 زمان : 1:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رندان خاموش

للباقی

دیروز تا رسیدم محل کار، یکی از بچه‌ها با ذوق گفت بیا یک چیزی نشانت بدهم لذت ببری!

یک ظرف پلاستیکی ماستی بود که سرش هم بسته بود و چیزی درونش بالا و پایین می‌پرید! روی سر ظرف، یک شیاری زده شده بود که به سختی میشد داخلش را دید.

چشم سمت چپم را بستم و ظرف را جلوی چشم سمت راستم آوردم: پرنده‌‌‌ای کوچک بود که از آن شیار کوچک، چشم‌های بزرگ سیاهش خیلی زیبا می‌زد؛ پرنده بی امان، بی تابی می‌کرد و با نوک به ظرف می‌زد و برای نجات از این قفس تقلا می‌کرد.

تا خواستم بپرسم چرا این را گرفته اید یکی از بچه‌ها توضیح داد که شهپر یکی از بال‌های این "سسک" شکسته بوده و رسما دیگر نمی‌توانسته پرواز می‌کند و اگر نمی‌گرفتنش، سمور آن را می‌خورده.

بچه‌ها به من گفتند چه کنیم، رهایش کنیم یا نگهش داریم؟ این سوال برای من سوال آشنایی بود! سوالی که پیشتر درباره ش چیزهایی نوشته بودم؛ داستان سار و صاحب سار و قفس برایم زنده شد و این بار با سسک!!

خواستم بگویم اگر ما عاشق صادق هستیم و سسک را برای خودش می‌خواهیم باید آزادش کنیم! اما دیدم نتیجه این عشق صادق، تلف شدن سسک با این بال شکسته ش است؛ یکی از بچه‌ها گفت به نظرم آزادش کنیم و بگذاریم طبیعت چرخه خودش را طی کند؛ اما در این چرخه، این سسک مظلوم واقع شده بود و شاید میشد به کمکش آمد. با خودم فکر کردم آیا حیات برای سسک اولویت ست یا آزادی؟! وقتی او قفس را نمی‌خواهد آیا آزادی سسک را گرفتن مرگ تدریجی ش نبود؟! اساسا آیا انسان خلیفه الله اولویت ست یا موجودی که برای انسان خلیفه الله خلق شده است؟!

این‌ها به من جوابی می‌داد اما چشم‌های زیبا و نجیب آن پرنده چیز دیگری می‌گفت؛ اجتهاد سختی بود... .

للحق

نوع مطلب :
برچسب‌ها :
لینک‌های مرتبط :

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 73
  • بازدید کننده امروز : 71
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 86
  • بازدید ماه : 425
  • بازدید سال : 1258
  • بازدید کلی : 58435
  • کدهای اختصاصی